فدای چشم سیاهت شوم که در محشر
خدا شود متحیر که آفریده ی کیست؟
! برایت دسته گل آوردم امروز
به این بیچاره زیبائی بیاموز
اگر کوه گناه ما به محشر سایه اندازد
نبیند هیچ محرم روی خورشید قیامت را
(صایب تبریزی)
تو زحسن خود خبر کی داشتی؟
گردن آئینه سازان بشکند
کتاب فضل ترا آب بحر کافی نیست
که ترکنم سر انگشت و صفحه بشمارم
زسم ستوران در پهن دشت
زمین شد شش و آسمان گشت هشت
(فردوسی)